من رفتم
زنگ تلفن
یهویی ریختن دلتلباس مشکیت
شلوغی و گریه
زمزمه و هق هق
ترس ترکیدن بغضت
صدای قران
دور همی های فامیلی که در عین دوری حالا دوش به دوش هم ایستادند
تسلیت میگم…
غم اخرتون باشه
دوباره خداحافظی….
حسش میکنم….مرگ رو…
ابجي فاطمه وابجي شينه ميام ولي نه وب خودم چون حوصله وب خودمو ندارم
[ دوشنبه 3 آذر 1393 ] 0:50 ] [ يه عاشق ]
[ ]